خطاب خدا بابنده ای که ازخدا به موسی شکوه کرد
گفت،موسی کوپیام بنده ام گفت موسی من از آن شرمنده ام
شرم دارم تابگویم آن پیام چون تو دانایی و می دانی آن پیام
گفت از من بر آن تند خو کز زمن اورا سلامی باز گو
پس بگوگفتت خدای ای دلخراش گرتو را عارست ازما عار باش
مانداریم ازتو عارو جنگ نیز......
روزی ات راگرنخواهی می دهم روزی ات از سفره ی فضل وکرم
گرنخواهی منت روزی زمن روزی ات رامی رسانم بی محن
جودمن بی منتهاولطفم قدیم جود من بی انتهاو فضلم قدیم ادامه...