اضحک وابکی
با خودم گفتم حالا که خدا فکرهمه چیزبوده وهست ،حالا که همیشه بهمون ثابت کرده تک بعدی حرکت کنیم سودی نداره بلکه ضررم داره خوب نیست منم فقط وقتی سراغ کلک145 بیام که قراره طفلکی کلکم از اشکام رو لوح سفید یادگاری بگذاره
این شد که سر حرف و باکسی باز کردم که اضحک وابکی است بله خدایی که مارو میخنددنه و میگریونه و ماجرای گاهی شادو گاهی دلگیر بودن .
گفتم خدایا کاش می شد ماجرای خندوندنا وگریوندنات به رضایت مون تودو حالت ختم می شد ای کاش خوب قول دادنا به خوب عمل کردن ختم میشدویه عالمه ای کاش دیگه....
آه-----------------------------ی کشیدمو اشکی روان شد وگفتم اصلا ای کاش به این باور برسیم که مال خودتی---------------------م
پس هروقت دوست داشته باشی مارومیخندونی هروقتم اراده کردی اشکو آه مونه که مطیع امرتن ومیبینی ومیشنوی . یادحرفی افتادم که با دیدن اشکو آه دوستم بهش گفتم :(مال خودشیم دلش می خواد لپمونو بکشه
گفتم اما به خودم نهیب زدم که کلام قیل وقلل وخوب ماهری اگه دیدی دوستت آروم نشد ایراد اونجای کاره که شاید خوب گفته باشی اما اگر توشرایط اون باشی چقدر مرد میدونی---------------------ی!!! .اینجای گپ وگفت رسیدم که بفرمان
خودش اضحک اتفاق افتادو ناگهان خندیدمو گفتمم اینکه نداشته هارو حکمت بدونم داده هات رو نعمت وگرفته هاتو امتحان هنر خودته پس بخواه تا بخوام وبتونم اینطوری فکر کنم یعنی احساس مالکیت و حق وحقوق نکنم ! واونی باشم که قراره
باشم.ام--------------------------------------------ن ای خدایی که اونی هستی که می------------------------------خوام
کاری کن اونی---------------------------ی باشم که تو می-----------------------------خوای
یاعلی